جدول جو
جدول جو

معنی فرو گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرو گفتن(دَ تَ / تِ تَ)
گفتن و برای دیگران بازگو کردن:
اجازت رسید از سر راستان
که دانا فروگوید آن داستان.
نظامی.
چون فروگفت هرچه دید همه
وآنچه زآن بیوفا شنید همه.
نظامی.
مجنون چو حدیث خود فروگفت
بگریست پدر بدانچه او گفت.
نظامی.
فروگفت و بگریست بر خاک کوی
جفایی کز آن شخص آمد به روی.
سعدی.
فروگفت عقلم به گوش ضمیر
که از جامه بیرون برو همچو شیر.
سعدی.
به گوشش فروگفت کای هوشمند
به جانی ز دانگی رهیدم ز بند.
سعدی.
، خواندن و آواز سر دادن:
نکیسا بر طریقی کآن صنم خواست
فروگفت این غزل در پردۀ راست.
نظامی.
ز ترکیب ملک برد آن خلل را
بزیر افکن فروگفت این غزل را.
نظامی.
رجوع به فروخواندن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا رفتن
تصویر فرا رفتن
رفتن، پیش رفتن، گریختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو گرفتن
تصویر فرو گرفتن
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو کشتن
تصویر فرو کشتن
خاموش کردن آتش یا چراغ
فرهنگ فارسی عمید
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرود گفتن
تصویر سرود گفتن
تغنی کردن آواز خواندن، ساختن سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرت گفتن
تصویر پرت گفتن
پرت و پلا گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترش گفتن
تصویر ترش گفتن
سخن ناخوشایند گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترک گفتن
تصویر ترک گفتن
وا گذاشتنرها کردن ول کردن دست کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروغ گفتن
تصویر دروغ گفتن
سخن ناراست گفتن کذب گفتن مقابل راست گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
بزیر رفتن پایین رفتن، غوطه ور شدن، نفوذ کردن داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا گرفتن
تصویر فرا گرفتن
اتخاذ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
غرقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
Indulge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
se livrer, enfoncer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
kujitosa, kupinda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
عیش کرنا , گڈمڈ ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
বিলাসিতা করা , গর্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
หลงระเริง , บุ๋ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
甘やかす , へこませる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
şımartmak, çökertmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
se entregar, amolgar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
沉溺 , 凹陷
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
לפנק , שקע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
memanjakan, penyok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
लिप्त होना , धक्के से नुकसान पहुँचाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
zich overgeven, deuken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
indulgere, ammaccare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
consentir, abollar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
впадати в розкіш , вмятина
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
oddać się, wgniecenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
sich hingeben, eindrücken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
потворствовать , вмятина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرو رفتن
تصویر فرو رفتن
빠지다 , 움푹 들어가다
دیکشنری فارسی به کره ای